کالیفرنیا، لس آنجلس، بورلی هیلز و سرانجام هالیوود. چه چیزی را از ترکیب این کلمات انتظار دارید؟ این ترکیب کلمات یک آدرس هستند برای مرکز پزشکی تحقیقاتی Cedars-Sinai که در مجاورت بورلی هیلز و هالیوود واقع شده است و ذهن خلاقانه پزشکان
این تصاویری از عشق که میلیون ها نفر با آن گریه کردند...نمی دونم شاید شما هم اشک تو چشماتون جم بشه ولی کاش ما آدمام مثل این دوتا پرنده همدیگرو دوست داشتیم و ...
اعتراف می کنم بچه که بودم می خواستم برم دستشویی تلویزیون رو خاموش می کردم تا کارتون تموم نشه و بعد می آمدم گریه می کردم به مادرم می گفتم کار تو بود روشن کردی کارتون تموم شد!
شمیم:
اعتراف می کنم معلم دوم دبستانم می گفت: املاها رو خودتون بنویسید که من با دوربین مخفی می بینم کی به حرفام گوش می ده... از اون روز کار من شده بود گشتن سوراخ سمبه های خونه و سوال های مشکوک از مامان بابام: امروز کی اومد؟ کی رفت؟ به کدوم وسیله ها دست زد؟ بیشتر هم به دریچه کولر شک داشتم!
نگار:
کلاس اول دبستان بودم سر درس "ص" وقتی داشتم مشقاشو می نوشتم به ذهنم رسید ما تو زبان عامیانه می گیم "بارون" اما کتابیش می شه "باران"، پس صابون هم لابد صابان هست اصلش! از این نبوغ خودم کیف کردم، همه مشقامو نوشتم صابان! فرداش معلممون به شدت نبوغمو برد زیر سوال!
علی:
اعتراف می کنم بار اول که یه بز از نزدیک دیدم بچه بودم، از ترس بهش سلام کردم بعد فرار کردم.
شیوا:
اعتراف می کنم بچه که بودم یه بار با آجر زدم تو سر یکی از بچه های اقوام، تا ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها می چرخه یا نه! تازه هی چند بار پشت سر هم این کار رو کردم، چون هر چی می زدم اتفاقی نمی افتاد!
بهزاد:
اعتراف می کنم کلاس اول دبستان بودم تحت تاثیر این حرفا که نباید به غریبه آدرس خونه تون رو بدید، روز اول به راننده سرویس آدرس اشتباهی دادم و از یه مسیری الکی تا خونه پیاده رفتم و تازه فرداش موقعی که سرویس دنبالم نیامد تازه شاهکارم برای خانواده معلوم شد!
مونا:
چند وقت پیش تو حیاط خونه سیگار می کشیدم که صدای باز شدن در حیاط اومد منم حول شدم سیگار رو روی گوشیم خاموش کردم و بدتر از اون این که بلافاصله گوشی رو پرت کردم توی باغچه و سیگار خاموش موند تو دستم!
بتی:
اعتراف می کنم یکی از معضلات دوران بچگیم این بود که چرا من نمی تونم مثل شخصیت های کارتونی که اشک هاشون به دو طرف پرت می شد گریه کنم! کلی تلاش می کردم موقع گریه کردن مثل اونا باشم. مثلا سرمو بالا بگیرم دهنمو باز کنم یا چشامو تنگ کنم! ولی باز هم جواب نمی داد
1- پسرها غیب گو نیستند به آنها واضح و روشن بگویید چه می خواهید. 2- پسرها عروسک خیمه شب بازی شما نیستند ؛ حسادت آنها را مقابل دوستان تان تحریک نکنید. 3- بدترین چیز برای پسرها این است که ببینند دخترها معتاد به سیگارند. 4- پسرها عاشق دخترهایی هستند که ورزشکارند و به اندام شان توجه می کنند. 5- دخترانی که نمی توانند به حققیت گوش کنند پس سئوالی نپرسند! 6- از پسرها انتظار نداشته باشید که هر چه در فیلم های رمانتیک و عاشقانه می بینید را برای شما تکرار کنند. 7- پسری که عاشق شماست ، دوست دارد تنها کسی باشد که با او حرف می زنید. 8- پسرها معمولا مهربانند و دوست دارند برای خوشحال کردن شما تلاش کنند. بهتر است این را بدانید. 9- پسرها هرکاری می کنند تا توجه دختری که دوستش دارند را به خود جذب کنند. 10- پسرها از مشاهده آشپزی دخترها به وجد می آیند!!
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان تفریحی گردشی علمی بزشکی و آدرس shabpare.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.